امروز مردی روی لایو فیسبوک پنجاه نفر را با خونسردی تمام در دو مسجد در نیوزلند قتل عام کرد، روی تمام خشاب های اسلحه اش نام فرماندهان مسیحی جنگ های صلیبی را به چند زبان نوشته بود. گاهی فکر می کنم اگر قرار بود ادیان ثمره شان این همه تفرقه، تعصب و نفرتی باشد که در میان پیروان شان ریشه دوانده همان بی دینی شرف داشت به این قائله ختم نا شدنی. یووال نوح هراری در کتاب انسان خردمند می نویسد "بینش چند خدایی موجب تساهل مذهبی گسترده است.چند خدا پرست ذاتا بی تعصب است و کمتر ممکن است ملحدان و بی ایمانان را بیازارد. حتی وقتی چند خدا پرستان امپراتوری های بزرگ را فتح کردند نکوشیدند دین خود را به مغلوبان تحمیل کنند" . ادیان در اصل برای اتحاد بشریت در خیر ظهور کردند اما پیروان آنها هر کدام در اتاقی تاریکی قسمتی از فیلی را لمس کردند که در دایره نگاه شان بود. و تعصب چیزی جز این نیست.پیامبر فرمودند "از ما نیست کسی که مردم را به تعصّب دعوت کند و از ما نیست کسی که به خاطر تعصّب بجنگد و از ما نیست کسی که با تعصّب بمیرد" . تروریسم مذهبی غیر قابل هضم ترین برهان ها را در کشتار و خشونت به نمایش می گذارد. کاش هیچ متعصبی هیچ مذهبی نداشت.
هر چیزی سر جای خودش و تو زمان خودش قشنگه، زمان اش همون موقعی هست که مشتاق شی، بعد اون دیگه فرقی نداره باشه یا نه، انگار وجود آدم خودش رو با نداشتن اش تطبیق میده،دل به نداشتن اش خو می گیره و مغز تصور داشتن اش رو از سلول های خودش حذف می کنه به قول خواجه شیراز، دولت آن است که بی خون دل آید به کنار، ور نه با سعی و عمل باغ جنان این همه نیست
روزهایی هستند مبهم و گنگ - طولانی و بی انتها - شاید خیره به یک نقطه ساعت ها بگذرد و ساعت روی دیوار تنها دقایق محدودی از این زمان طولانی را نشان می دهد- روزهایی پر از حرف های ناگفته حرف هایی که به قول شریعتی تن به ابتذال گفتن نمی دهند- در تمام این روزهای طولانی بی انصاف تنها و در سکوت فقط خداست که می ماند فقط اوست که می داند
همیشه کسی هست
با تو می ماند
میان غربت آن روزهای محال
که هر چه زینت دنیا است غرق دلتنگی است
همیشه کسی هست
پاک تر از یاس
و دلربا تر از آسمان کویر
که بر ترنم سردت ستاره می بارد
زلال چون باران
و راستین چو آیه های کلام
همیشه یکی هست و با تو می ماند
به امید هم او
آدم ها گاهی به نقطه ای می رسند که هیچ چیز بعد آن مثل قبل نیست، نه حواس نه رنگ ها نه بو ها نه خاطرات نه لذات. می فهمد در میانه یک بازی نا برابر ایستاده است که نقش اول اش را خودش بازی می کند اما کارگردان و نویسنده خودش نبوده، تنها چیزی که باعث می شود تماشا برایش کف بزنند بازی زیبای اوست وگرنه هر کسی داستان خودش را دارد.
ویدئویی از صحنه خروج کودک نه ساله ای که سه روز قبل توسط مادرش به چاه انداختهخ شده بود در فضای مجازی منتشر شده که مرا به فکر فرو برد . بیست و اندی سال پیش ماجرای سمیه و شاهرخ – دختری نوجوان که با معضوق اش دو تن از خواهر و برادران خود را در وان خفه کرد – در آن زمان این خبر در حد یک انقراض دسته جمعی شوک آور بود – زمانه که عوض شد ما هم سر تر شدیم هر روز خبری از قتل یک فرد توسط یکی از عزیزان و بستگان نزدیک اش منتشر می شود ، پدر توسط پسر، پسر توسط پدر و قتل همسر. بدتر از همه قتل فرزند توسط مادر چه بر سر روح و روان یک زن باید بیاید که فرزندش را بکشد .آن هم در چاه ، در این سه روز دلش نرم نشده!؟پشیمان نشده؟
مسخ شده ایم آدمک هایی مبهوتیم که گاهی پسرک چند ساله درونمان را به چاه فراموشی می سپاریم – می دانیم کاروانی از آنجا نمی گذرد و در چاه مانده ی ما در چاه می ماند اما دلتنگ نمی شویم پشیمان نمی شویم و همچنان بی دغدغه نفس می کشیم
درباره این سایت